غزل مناجاتی با خداوند
اگر چه در به در کوچــۀ خطا شده ام شکسته بال ترین بنده ی خــدا شده ام ولی نشسته به چشم تـــرم ندامت هــا و نیمه راه ترین یار توبــه ها شده ام گنـــاه من نفسم را به سینه چسبــانـده بعید نیست تحبس الـــدعـــــا شــــده ام شکسته پشت من از بارمعصیت هایم زخویش خسته ام از خوب ها جدا شده ام به آستـــــان کـــــریـمت پــنــاه آوردم ز بس گناه نمودم چه بی حیــا شده ام مرا به خاطر اشک حسین خود بپـذیر مرا که نــذر غــم شاه کــربلا شده ام چه باک ازشب قبر ونکیر ومنکـرهـا چـرا که گریه کن عشق سر جدا شده ام کفن بدرد من بی نوا نخواهـد خــورد منی که خون جگـر داغ بوریا شده ام همیشه راه مرا کــربلا رمق زده انـد اگر چه در به در کـوچۀ خطا شده ام |